98-9394223559+

 

صلح از مدرسه

صلح از مدرسه

قرار شد امسال من برگه‌های برنامه‌ریزی درسی دانش‌آموزان پایه ششم را پیگیری کنم: بچه‌ها برگه‌ها را هر هفته تکمیل کنند، به من تحویل دهند و من هم ارزیابی کنم. در این برگه چیزهای مختلفی از بچه‌ها خواسته شده بود: پیش‌بینی درسی هفته پیش رو، ارزیابی پیش‌بینی، ساعت مطالعه، ساعت فعالیت‌های غیردرسی، نظر و امضا اولیا و چند تا چیز دیگر.

همزمان با شروع کار، اعتراض بچه‌ها هم شروع شد. بچه‌ها از برنامه‌ریزی دل‌زده بودند و انگیزه‌ای برای پر کردن برگه نداشتند. برگه‌ای که قرار بود برای بچه‌ها آرامش و پیشرفت درسی بیاورد تبدیل شده بود به نامه اعمالی که هر هفته از سر ترس و اجبار به دست من می‌رسید.

جلسه دوم ارزیابی برگه‌ها، تصمیم گرفتم با بچه‌ها گفت‌وگویی داشته باشم. مشاهداتم از جلسه قبل را برایشان بیان کردم و گفتم: «متوجه بی‌انگیزگی و اعتراض‌هاتون شدم. اینجوری پیش رفتن نه کمکی به شما و نه مدرسه می‌کند. من دوست دارم بدونم که پر کردن این برگه در این دو سال براتون چطوری بوده و چرا ازش منتفر شدید؟ و این‌که دوست دارم بتونیم با هم به راهی برسیم که هم شما و هم مسئولان مدرسه راضی باشید.»

این فرآیند چند جلسه طول کشید هر کدام از بچه‌ها نکات مدنظر خودشان را بیان کردند. گاهی با شنیدن یک نظر جنجالی، فریادِ "مرگ بر برنامه‌ریزی" در فضای کلاس طنین‌انداز می‌شد! گاهی هم موج اعتراض‌ها به پشت در اتاق مربیان می‌رسید!

در این جلسات سعی کردم اعتراض‌های بچه‌ها را بشنوم و با مشارکت خودشان آن‌ها را به زبان "نیازها" ترجمه کنیم، مثلا عده‌ای می‌گفتند:
«مگه ما بچه‌ایم که مامانمون امضا کنه برگه رو!» ما این را به استقلال و احترام ترجمه کردیم. عده‌ای دیگر می‌گفتند: «به شما چه ربطی داره که بدونی من تو خونه چی کار می‌کنم؟» ما این را به حریم ترجمه کردیم. عده‌ای هم بودن که از نداشتن انتخاب و آزادی در مدل برنامه‌ریزی گلایه داشتند.

سپس قرار شد من نتایج گفت‌و‌گو را به مسئولان مدرسه انتقال دهم و نیازها و نظرات آن‌ها را هم بشنوم و در جلسه بعد با بچه‌ها مطرح کنم.

جلسه بعد از بچه‌ها خواستم درباره این سوال نظرشان را بیان کنند: با این برگه چه نیازی از مسئولان مدرسه و خانواده‌ها برآورده می‌شود؟
نیازهای مختلفی را بچه‌ها حدس زدند مثل اطمینان خاطر، حمایت، مسئولیت‌پذیری و پیشرفت. در ادامه نتایج گفت‌وگو با مسئولان را به بچه‌ها گفتم و دیدیم که آن‌ها هم تقریبا نیازهایی که ما حدس زده بودیم را ابراز کرده‌اند. از بچه‌ها خواستم فکر کنند و دنبال راهی بگردند که هم نیاز خودشان و هم نیاز مسئولان دیده شود و برای جلسه آینده در کلاس مطرح کنند.

جلسه آینده بچه ها ایده‌های خود را در کلاس مطرح کردند. ایده ها به سه قسمت تقسیم می‌شد:

·         استفاده از برگه برنامه‌ریزی قبلی بدون تغییر

·         استفاده از برگه برنامه‌ریزی قبلی با تغییرات: هر کس متناسب با نیازش قسمتی را حذف یا تغییر داد.

·         استفاده از مدل شخصی: بعضی ها برگه جدیدی طراحی کردند. بعضی‌ها می‌خواستن در گوشی برنامه‌ریزی کنند و گفتند عکس آن را هر هفته برایت واتساپ می‌کنیم. و مدل های دیگر.

بچه‌ها یکی از این سه مدل را انتخاب کردند و من مدل انتخابی آن‌ها را با جزییات در دفتر ثبت کردم و قرار شد از هفته آینده هر کس مدل شخصی خود را به من نشان دهد تا بتوانیم درباره آن گفت‌وگو کنیم.

ارسالی از اعضای کانال

 تجربه‌هایی که در وب‌سایت «زبان‌زندگی» ارتباطی‌بدون‌خشونت - باشتراک گذاشته می‌شود؛ تجربه‌ی عملی کاربرد زبان‌زندگی با درک نگارنده‌است و نه یک‌مثال آموزشی.

 

Date

04 بهمن 1399

Categories

تجربه شخصی