98-9394223559+

 

چشم‌انداز کارگاه زبان زرافه از دید شرکت‌کنندگان

چشم‌انداز کارگاه زبان زرافه از دید شرکت‌کنندگان

تجربه شخصی س.م : 

شاید در این یک سال پساکرونا هیچ‌چیز به اندازهٔ همراهی با دوستان زرافه‌ای و مواجهه با تلنگرهای زرافه‌ای کیوان برایم انگیزه‌ای نمی‌شد که صبح زود از خواب بیدارم کند؛ با شنیدن ابرازها و احساس‌ها و هر از گاهی قلبی را هدیه گرفتن در قالب همدلی، انرژی یک هفته تأمین می‌شد و هفت روز شش‌دانگ حواسم را با خودش تاب می‌داد و هر جلسه من را با جلوهٔ دیگری از دنیای پنهان وجودم آشنا کرد. 

دخترم هنوز کوچک است و امکان شرکت در کارگاه آنلاین زبان زرافه را ندارد؛ پس گفتم خودم یاد می‌گیرم تا شاید او ببیند و فقط کمی با طعمش آشنا شود تا شاید انگیزه‌ای شود برای آشنایی‌اش با زبان زرافه. هر جلسه با دیدن نقاشی احساساتم با بازیگوشی سؤالی می‌کرد و به دنبال بازی خود می‌رفت.  

جلسات سپری می‌شد و از نیمهٔ دوره هربار دست به مداد رنگی می‌بردم، دخترم موضوع فعالیت را می‌پرسید و مشتاقانه نقاشی‌اش را می‌کشید و جلوی دوربین نگه می‌داشت و با استقبال زرافه‌ای مواجه می‌شد. هربار فکر می‌کردم فقط برای تقلید از من و همراهی با من نقاشی می‌کشد. جلسات به پایان رسید و فکر می‌کردم چگونه می‌توانم شعلهٔ زبان زرافه را برایش روشن نگه دارم. تا اینکه دیروز صبح از خواب بیدار شد و دست ‌و ‌رو نشسته سوسک قرمزی را با صورت مضحکی کشید و با پولک‌های رنگی تزئینش کرد و گفت: «دیشب از این سوسک ترسیدم و تبدیلش کردم به این موجود خنده‌دار». همین برایم کافی بود که با این سن توانسته بود قدرت زبان زرافه را از میان سکوت خانه و لا‌به‌لای نقاشی‌های نامفهوم من، درک کند و من هنوز در قضاوت سن‌وسالش هستم. 

 تجربه شخصی فاطمه:

 کارگاه زبان زرافه را شرکت کردم تا ارتباطم با پسر کوچکم را تسهیل کنم، اما از اولین جلسه دریافتم کسی که بیش از همه نیاز دارد با او مرتبط بشوم خودم هستم، پس چون کودکی پنج‌ساله که کنجکاوانه دنیای تازه‌ای را کشف می‌کند، من نیز ساده و رها خود را به جریان سپردم.

 هر آن از تمرین‌ها لذت بردم، به قصه‌ها گوش دادم و منتظر دیدن جویی زرافه بودم. هر هفته اشتیاق چهارشنبه صبح‌ها را داشتم و نگران بودم که حتی دقیقه‌ای را از دست بدهم.

 پس بیش از هر زمانِ دیگر، مزهٔ پذیرش و صلح با خودم را چشیدم، از دیدن شغال‌ها که همواره به روش خود سعی در مراقبتم داشتند، شگفت‌زده و از شناخت زرافه‌ام که راه‌های مسالمت‌آمیزی برای شنیدن و بیان بلد بود، امیدوار شدم.

 زبان زرافه دریچه‌ای شد تا نوعی دیگر با زندگی رو‌دررو شوم. و امروز پس از هفت جلسه کارگاه کیوان، کوله‌بارم از تجربه‌ای متفاوت، خاطراتی خوشایند، دوستی‌هایی ناب و یادگیری عمیق‌تر پر است برای ادامهٔ مسیری که چندیست شروع کرده‌ام ... . 

تجربه شخصی الهه:

 من اول از همه قدردان کیوان هستم؛ جلسهٔ اول خودشان را راحت و همراه با تواضع معرفی کردند  و این باعث شد به کلاس اعتماد کنم و تصمیم بگیرم که راحت و رها باشم. این کمک کرد در این کلاس معذب نباشم که خیلی به دریافتم از کلاس کمک کرد. 

خیلی کشف‌ها در مورد خودم داشتم، مثلا اینکه بگردم و راه‌های دیگری به‌ جز کلام برای ابراز خودم پیدا کنم. سه یا چهار مورد از مفاهیم دورهٔ زبان زندگی برام وضوح بیشتری پیدا کرد. می‌توانم بگویم نزدیک به یک گروه درمانی بود، خصوصاً که قرارم با خودم رها بودن بود. اگر با بی‌حوصلگی، ناراحتی یا غم به کلاس وارد می‌شدم، در پایان کلاس با حال خوش و پرانرژی از کلاس بیرون می‌رفتم.

 اگر بخواهم خلاصه بگویم. خواهشم این است که از فعالیت‌های این دوره به دورهٔ مقدماتی و پیشرفته اضافه بشود. شاید هم بشود دورهٔ مکمل یا پیش‌نیاز قلمداد بشود. 

تجربه شخصی شکوفه: 

همه چیز از سؤال فریبا شروع شد، بعد هم سهیلا و بقیه. برای خودم هم جالب شد ببینم در این کارگاه‌ها چه می‌گذرد. از طرفی در کلاس زبان زرافه پسرم انگار خیلی از مفاهیم زبان زندگی را خاطره‌ داشت برای من می‌گفت و جا می‌انداخت. مشتاق کلاس بودم، اما جلسات مشاوره خصوصی با کیوان، از افسردگی نجاتم داد. کمک کرد ذره‌بین بیندازم و انبوه نیازهای برآورده‌نشده را ببینم. 

خلاصه همهٔ اینها دست‌به‌دست هم داد که از کیوان درخواست کنم برایمان دورهٔ زبان زرافه بگذارد. برای من  که بیمار بودم و در اغلب جلسات بخشی را در خواب می‌شنیدم، هم لذت داشت هم حسرت. لذت شناخت بیشتر زرافه و‌ شغال و خودم، حسرت از دست دادن بخش‌هایی از کلاس. 

تجربه شخصی مائده: 

برای من شروع زبان زرافه پر از شگفتی بود، وقتی بار اول «جویی زرافه» با ما حرف زد برایم جذاب بود. برایم این جوری بود که وای من بزرگسالم، اما عین بچه‌ها، این عروسک من‌ را به هیجان و لبخند وا می‌دارد. 

تمرین‌های عملی زبان زرافه هرکدام شگفتی و داستان خودش‌ را دارد که برای من مصداق بارز عینی شدن مفاهیم دوره‌ی زبان زندگی بود، انگار که زبان زرافه آمده تا کتاب زبان زندگی‌ را عینیت ببخشد و ملموس کند؛ هر جلسه‌ی این دوره برای من یک آهان داشت، از جنس یادگیری عمیق که صدای جرینگ افتادن دوزاری‌ام را می‌شنیدم. همان قدر ملموس، همان‌قدر واضح. 

تجربه شخصی معصومه: 

شش ماه مجدانه پیگیر زبان زندگی بودم و تمرین می‌کردم، اما با کلاس زبان زرافه همه چیز برایم رنگ‌و‌بویی دیگر گرفت. وقتی سر کلاس رها و آزاد نقاشی می‌کشیدم از ترسم، از خجالتم یا از خشمم، دیگر نگران چیزی نبودم؛ عین یه بچه پنج‌ساله رها بودم. شاید همان وقت بود که خیلی از مفاهیم در ذهنم عوض شد و تعریف دیگری برایم از زبان زندگی شکل گرفت. 

موقع رول‌پلی، کاملاً جنگ قدرت‌های والد/ فرزندی روشن شد که ته این ارتباط آخرش جنگ است و انسداد ارتباط و دیگر هیچ ...  وقتی در جلسهٔ آخر قرار بود ناخوشایندی‌هایم ابراز کنم دیدم چیزی ندارم برای گفتن و شاید این تلنگری بود برایم که چقدر به خودم توجه دارم و اگر چیزی باب میلم‌ نباشد قدرت ابراز دارم یا خودم را محق می‌دانم که چیزی را که دوست ندارم به چیزی دوست‌داشتنی تبدیل کنم.  این لحظه‌ها و تمرین‌های این چنینی برای من بسیار یادگیری داشت، گویی بار دیگر بزرگ شدم. 

تجربه شکوفه

بار دوم بود که در کارگاه زبان زرافه شرکت می‌کردم. بار اول بیمار و ناتوان بودم و شرکت در کلاس سه‌ساعته آنلاین سخت بود. زود خسته می‌شدم، نمی‌توانستم زیاد بنشینم. دراز هم که می‌کشیدم خوابم می‌برد.

این بار اوضاع جسمم خوب بود و اینترنت نه! بارها و بارها از کلاس بیرون می‌افتادم. اما جو کلاس چنان خوش بود و همکلاسی‌ها که بعضی دوستان قدیمم بودند و برخی دوستان جدیدم شدند، چنان حضور دلگرم کننده و شوخ و شنگی داشتند که دوربین‌خاموش همراه می‌شدم. لحظه‌های همدلی و همراهی کلاس هم برایم کلی یادگیری داشت. کلی اطلاعات در زمینه‌های مختلف در کلاس و همچنین در گروهمان رد‌وبدل می‌شد که این کلاس را برایم ارزشمندتر می‌کرد.

کیوان و دوستان زرافه‌ای‌ام قدردانم که برایم امکان این لذت را فراهم کردید. آرزو می‌کنم روزی دیگر جایی دیگر در کارگاهی دیگر همراهتان باشم.

تجربه‌هایی که در وب‌سایت «زبان‌زندگی» ارتباطی‌بدون‌خشونت - باشتراک گذاشته می‌شود؛ تجربه‌ی عملی کاربرد زبان‌زندگی با درک نگارنده‌است و نه یک‌مثال آموزشی .

Date

27 خرداد 1400

Categories

تجربه شخصی