از چهل سالگی رد شدم. مجرد هستم. شاید همین جمله که مجرد هستم کفایت کند برای اینکه این نوشته را بنویسم. چند سالی هست که بنابر انتخاب شخصی خودم وارد رابطهی عاطفی نشدم؛ کاملا آگاهانه و از سر آزادی.
احتمالا افرادی که شرایط مشابه من را دارند بسیار هستند و شاید مثل من بسیار با این جملات برخورد می کنند. «تا کی میخوای به این وضع ادامه بدی؟ چهقدر سخت میگیری؟ کمی زنانهتر رفتار کن! چرا باید یکی با شرایط تو تنها باشه؟» با همهی احترامی که به گویندگان این جملات دارم و میدانم همهی آنها از سر نگرانی و توجه مرا مخاطب قرار میدهند، اما باور بفرمایید این سخنان فقط مانعی است برای ابراز من و امثال من. که بگوییم آن قدر دوستداشتنی و ارزشمند هستیم که نخواهیم هویت و معنای خودمان را در حضور دیگری گره بزنیم! نه از رابطه بدمان میآید و نه میخواهیم به جنگ با هر آنچه که مخالف ما هست برویم، فقط و فقط تلاش میکنیم برای ارتباط با خودمان و هر آنچه در ما میگذرد و برای نوع بودنمان قدردانیم.
خواهش میکنم به جای گفتن جملههایی مثل «نکنه بترشی، میترسم ترشیده بشی، آخرشم هیچ کس نمیاد تو رو بگیره، ببین چه کردی که آدما طرفت نمیان. بابا حیفه همین یک مورد رو بچسب با این سن دیگه بهتر از این هم سراغت نمیاد. تو این مملکت همینه» با خودتان مرتبط شوید و این سخنان را ترجمه کنید به نیازهایی که دارید، مثل مراقبت و اطمینان خاطر و یا ثبات و امنیت، به جای نقد و سرزنش از آنچه که تصور میکنید مطلوب ما ممکن است باشد، بگویید. و اجازه دهیم همدلانه یکدیگر را بشنویم و نه با خشونت کلمات یکدیگر را به مسلخ ببریم.
ما فقط به قول فروغ نخواستیم تاجی کاغذی بر سر بگذاریم...
(کدام قلّه کدام اوج؟
مگر تمامی این راههای پیچاپیچ
در آن دهان سرد مکنده
به نقطۀ تلاقی و پایان نمیرسند؟
به من چه دادید، ای واژههای ساده فریب
و ای ریاضت اندامها و خواهشها؟
اگر گلی به گیسوی خود میزدم
از این تقلب، از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است، فریبندهتر نبود؟)
پانوشت: وسط همهی تلخیهای مختلف که یکی دوتا هم نیست و هر کدام قصهای است پر از رنج و درد که بر سرزمینم و مردمانم وارد میشود این بار با پوزش از همگان خواستم نقبی بزنم بر آنچه گاهی وقتها مواجه مکررش مرا میرنجاند. شاید بهانهای باشد برای تغییری کوچک در سرزمینی که تشنه تغییر است.
تجربههایی که در وبسایت «زبانزندگی» ارتباطیبدونخشونت - باشتراک گذاشته میشود؛ تجربهی عملی کاربرد زبانزندگی با درک نگارندهاست و نه یکمثال آموزشی