دخترم (۵ سال) سرماخورده بود و هر گوشه اتاق نشیمن پر بود از دستمال کاغذی های استفاده شده و گلوله شده، احساسم اون لحظه کلافگی، خستگی و خشم بود که چقدر من باید جمع و جور کنم و آخرش هیچی به هیچی …….
نیازم نظم، سلامتی و همکاری بود.
چند لحظه مکث کمکم کرد که بتونم با خنده بگم اوووه چقدر دستمال کاغذی میبینم این گوشه و اون گوشه و خندیدم ، چه خبرا بوده اینجا ….
خندید و گفت اره مامان خیلی امروز فینفینیام. خسته هم هستم نمیتونم تا دم سطل آشغال برم؛ سختمه.
با هم حرف زدیم و به این نتیجه رسیدیم که برای اینکه هم راحتی او تامین بشه، هم مراقب سلامت بقیه اعضای خانواده باشیم و هم خونه مرتب و منظم باقی بمونه، از یک سطل کوچیک دم دستش استفاده کنیم.
این روزها میبینم هر چی بیشتر در تعامل با دخترم از "و" به جای "یا" استفاده میکنم، همکاری بینمون بیشتر میشه و قلبمون به هم نزدیکتر.
ارسالی: زهرا
تجربههایی که در وبسایت «زبانزندگی» ارتباطیبدونخشونت - باشتراک گذاشته میشود؛ تجربهی عملی کاربرد زبانزندگی با درک نگارندهاست و نه یکمثال آموزشی .