زمانی که این قدردانی را بعد از آخرین جلسه کارگاه زبان زرافه (جلسه هشتم) از یکی از مادران کلاسم دریافت کردم، احساسهای متضادی را تجربه نمودم. از طرفی تعجب و قدردانی از چنین نگرش و بازخوردی و از یک طرف دلگرمی و خوشحالی بیش از اندازه .
میدانید بازخورد این مامان چی بود ؟
برایتان مینویسم :
در پسرم تغییرات جالبی میبینم که شاید برای بقیه عادی باشه ولی برای ما جدیده :
· پسرم وقتی ناراحت میشد فقط بغض میکرد و حرص میخورد ولی الان گریه میکند.
· قبلا به همه چی و همهی کلاسها علاقه نشان میداد ولی الان بعضی چیزها را میگه دوست ندارم .
· با برادر کوچکش خیلی مدارا میکرد و همیشه کوتاه میآمد ولی الان گاهی سر یه شکلات کوچولو چنان بلوایی میشه که نگو.
و با خواندن این تغییرات برایم قدردانی ویژهای ازاین تغییر نوع نگاه مادر به وجود آمد.
اینکه مرتبط شدن با احساس و نیاز و ابراز کودک برای مامان نسبت به آرامشی که تا حالا جریان داشته در اولویت است.
اینکه حالا فرزندش باخودش مرتبط شده و می تواند خود را بگوید.
و من مطمئنتر از قبل برنامهی سال آیندهام (۱۴۰۱) رابرای برگزاری کارگاههای زبان زرافه تنظیم مینمایم.
تجربههایی که در وبسایت «زبانزندگی» ارتباطیبدونخشونت - باشتراک گذاشته میشود؛ تجربهی عملی کاربرد زبانزندگی با درک نگارندهاست و نه یکمثال آموزشی.